خانواده زندانیان عصبانی و سردرگم اند
نازنین جهانی در تهران.
خانواده زندانیان عصبانی و سردرگم اند
نازنین جهانی در تهران.
"مگر شما دل ندارید؟ مگر شما سنگ هستید؟"
اینها فریاد دختری حدوداً 23 ساله با مانتو و روسری مشکی است که بلند بلند گریه می کند و فریاد می زند. "دنده هایش را شکسته اند انگشتانش کج شده، کسی به داد ما نمی رسد؟" اینجا بخش ملاقات عمومی زندان اوین است و این دختر همین چند دقیقه پیش داشت با نگرانی وضعیت برادرش را که بیش از یک ماه است در بازداشت به سر می برد برایم توضیح می داد: "سی ام خرداد بازداشت شد. بارها تقاضای ملاقات کرده ایم ولی می گویند فقط پدر و مادر می توانند تقاضای ملاقات کنند. پدر نداریم، فقط مادرم یک بار به مدت خیلی کوتاه او را دیده است که وضعیت جسمی اش بسیار وخیم بوده. الان یک هفته است هیچ خبری از او نداریم."
درست کنار پنجره ای که مهسا را می رانند و می گویند خواهر نمی تواند تقاضای ملاقات کند برگه ای چسبانده شده که افراد مجاز برای تقاضای ملاقات را پدر، مادر، همسر، خواهر و برادر تعیین کرده است. از مردمی که در صف طویل ارائه درخواست ملاقات ایستاده اند می پرسم پس چرا به این دختر اجازه ملاقات برادرش را نمی دهند؟ و متوجه می شوم قانون برای "اغتشاشی ها" فرق می کند. "اغتشاشی" لفظی است که خانواده هایی که دنبال کار فرزندان بازداشت شده خود در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد هستند بارها شنیده اند. نحوه دستگیری آنها با بقیه متهمان فرق دارد، نحوه رسیدگی به پرونده شان فرق دارد، طرز برخورد با آنها و خانوادهایشان فرق دارد، پس چندان بعید نیست که قانون هم برایشان فرق داشته باشد.
مهسا که فریاد می زند و مسئولان بازداشتگاه و مردم را مخاطب قرار می دهد چند زن دیگر هم جرات پیدا می کنند و شروع به فریاد می کنند. همگی اعتراض دارند که چرا و بر چه اساسی بازداشت فرزندانشان اینقدر طول کشیده و اجازه ملاقات و داشتن وکیل ندارند. مردی با لباس شخصی به مهسا نزدیک می شود و از او می خواهد همراه او برود. مهسا نگاهی به ما می اندازد و مردد به دنبالش به راه می افتد.
تا همین چند روز پیش پشت شیشه های دادسرای جنب دادگاه اوین اسامی آن تعداد از بازداشت شدگانی که قرار بود در همان روز آزاد شوند می چسباندند ولی امروز شیشه ها خالی است و سرباز می گوید: "دیگر اسمی اینجا زده نمی شود. به دادگاه انقلاب خیابان مطهری بروید." و مردم را به خارج می راند. گرمای طاقت فرسای تهران مانع از این نمی شود که خانواده های بازداشت شدگان و گمشدگان هر روز بین بازداشتگاهها، زندانها و گاه سردخانه ها سرگردان نباشند.
دادگاه انقلاب سی سال پیش تاسیس شد تا به طور موقت به جرایم ضدانقلاب رسیدگی کند ولی با گذشت سی سال از انقلاب این دادگاه هنوز به کار خود ادامه می دهد و به ویژه به اتهامات امنیتی رسیدگی می کند. اما اکنون خانواده های جوانان نوزده- بیست ساله به دنبال نام فرزندان خود در لیستهای طویل پشت در این دادگاه می گردند.
احمد در پیاده روی جلوی دادگاه انقلاب روزنامه ای روی زمین پهن کرده و نشسته است. روزهاست از پسرش بی خبر است، با چهره ای سوخته از آفتاب و مستاصل از وقتی که بی فایده جلوی این در می گذراند و گفتگوهای بی نتیجه ای که از عجز و لابه شروع می شود و به فریاد و ناسزا ختم می شود "هیچ جوابی به ما نمی دهند. اسمش هیچ جا نیست. هرروز می گویند برو فردا بیا. من ازشان خواستم فقط به من بگویند زنده است یا نه ولی هیچ جوابی نگرفتم."
احمد تنها پدری نیست که گمشده ای دارد. این روزها خانواده های زیادی در تهران هستند که هیچ نشانی از خویشان خود ندارند. آمار کشته شده ها و مفقودان هیچ گاه به طور رسمی از طرف دولت اعلام نشده است. در یک اعلام غیر رسمی تعداد کشته شده ها بیست نفر اعلام شد که سازمانهای حقوق بشری داخل ایران آن را نادرست و بسیار کمتر از آمار واقعی می دانند. حدود چهل گمشده و دویست کشته آماری است که به استناد تحقیقات سازمانهای بی طرف حقوق بشری اعلام شده است.
خانواده هایی که پس از روزها سرگردانی و فشار روحی و روانی سرانجام درمی یابند که فرزندشان کشته شده است دردسر جدیدی دارند. آنها باید تعهد کنند که مراسم کفن و دفن را در سکوت کامل برگزار کنند، در مسجد مراسم نگیرند، سر مزار بلند گریه نکنند و در مواردی باید پای برگه ای را امضا کنند که فرد کشته شده قبلاً بیمار بوده است.
نگرانی از آمار بالای کشته شده ها زمانی شدت گرفت که مادر یکی از کشته شده های حوادث پس از انتخابات گفت پس از اینکه پسرش را در میان عکس های کشته شدگان سردخانه های تهران نیافته او را به سردخانه ای در جاده ساوه برده اند که مخصوص نگهداری میوه بوده است و او در آنجا تعداد زیادی جسد دیده است.
ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی، محسن روح الامینی، کیارش آسا، امیر جوادی فر، محمد کامرانی و بهزاد مهاجر زنجیره ناتمامی از کشته شدگان حوادث اخیر است که به اخبار راه پیدا کرده اند و به نظر می رسد تعداد خیلی بیشتری از کشته شدگان هر روز به خانواده ها تحویل داده می شوند که با تهدیداتی که از طرف مقامات مسئول صورت می گیرد هیچگاه در لیست سازمانهای حقوق بشری نخواهند آمد. شاید تنها ابزاری که تا امروز به یاری معترضان و قربانیان آمده است اخبار و گزارشهایی باشد که از طریق اینترنت و برخی کانالهای تلویزیونی ماهواره ای منتشر می شود و در اختیار نهادهای حقوق بشری قرار می گیرد.
اما مشکل حکومت تنها نهادهای حقوق بشری نیست. از آنجا که حکومت ایران حکومتی دینی است اخلاق نقش مهمی در تبلیغات رسمی حکومت دارد. انتشار خبر قتلها و شکنجه های بی رحمانه در میان مردم، حکومت را با چالش اخلاقی روبرو کرده است. بخش قابل توجهی از حامیان حکومت و حتی شخص محمود احمدی نژاد متعلق به طبقات سنتی جامعه هستند که دغدغه های اخلاقی جدی دارند و ایجاد تصویر حکومتی بی رحم و خشن به ویژه در برخورد با جوانان می تواند موجب بی اعتمادی و نارضایتی این طبقات شود و به همین دلیل اعتراضاتی از درون حکومت برخاسته است.
در شرایطی که بعید به نظر می رسید به دلیل سانسور شدید مطبوعات و بازداشت بخش عمده ای از فعالان سیاسی و مدنی مستقل عملاً بتوان نظارتی بر نحوه برخورد حکومت با معترضان داشت و حکومت را وادار به پاسخگویی و تغییر رفتار کرد، کشته شدن فرزند روح الامینی و نزدیک شدن پایان دوره ریاست هاشمی شاهرودی بر دستگاه قضایی کشور موجب شد تا عزمی جدی در مجلس و قوه قضاییه برای رسیدگی به وضعیت بازداشت شدگان و نحوه عملکرد پلیس و نیروهای امنیتی ایجاد شود که با بستن مخوف ترین بازداشتگاه یعنی بازداشتگاه کهریزک آغاز شد و با آزادی 140 نفر از بازداشت شدگان در روز نخست پس از دستور ویژه آیت الله شاهرودی و فرمان رئیس جمهور برای برخورد همراه با "رافت اسلامی" با بازداشت شدگان ادامه یافت.
هرچند به نظر نمی رسد در کوتاه مدت، رفتار حکومت ایران با معترضان به نتیجه انتخابات تغییر یابد، اما آنها تلاش خواهند کرد تصویر منتشر شده از این برخوردها را تا حدودی تعدیل کنند. گستردگی غیرقابل پیش بینی این اعتراضات چنان آنها را ترسانده است که بعید است به این زودی سطح فشار به مخالفان کاهش یابد و این رفتارهای همراه با رافت اسلامی ظاهرسازی بیش نخواهد بود.
نازنین جهانی روزنامه نگار در تهران.