خیزش دوباره جنبش سبز
در تظاهرات اخیر کسی کاری به احمدینژاد نداشت، مخالفان رهبر ایران را نشانه گرفتند و او را با مبارک در مصر و بن علی در تونس مقایسه کردند.
خیزش دوباره جنبش سبز
در تظاهرات اخیر کسی کاری به احمدینژاد نداشت، مخالفان رهبر ایران را نشانه گرفتند و او را با مبارک در مصر و بن علی در تونس مقایسه کردند.
مخالفان ایران موسوم به جنبش سبز که به قول آیتالله خامنهای رهبر ایران "فتنهای مرده" بود، روز دوشنبه ۲۵ بهمن دوباره به خیابانها آمدند و جنب و جوشی در شهر به راه اندختهاند که هنوز ادامه دارد و حکومت را حسابی ترسانده است.
صبح دوشنبه از همان ابتدا غیر عادی و شلوغ بود، حتی برای آنهایی که قصد شرکت در تظاهرات را نداشتند. بالا رفتن پسر جوان و لاغری از کریل ساختمانی بلند در چهارراه پرترافیک قصر و سر بند سبز او در صبح این روز بر غیر عادی بودن شهر افزوده بود. مردم دیده بودند که دهها ماشین پلیس آژیرکشان به این خیابان آمده بودند گویی که با لشکری طرف هستند. پلیسها عصبی و شتابزده سعی در پائین آوردن جوان و حتی ممانعت مردم از تماشای او داشتند که در بلندای آسمان شهر دور از دسترس آنها پرچم ایران را آویزان کرده بود. جوان که نامش را هنوز کسی نمیداند، قبل از تظاهرات دستگیر شد و به مکان نامعلومی انتقال داده شد.
سرانجام در ساعت مقرر، مردم به سمت پائین شهر سرازیر شدند. گروههای دو یا سه نفره از خیابانهای مختلف به سمت خیابان انقلاب - خیابانی که همیشه میعادگاه نهایی تظاهرکنندگان است - در حرکت بود و به جریان باریک اما فشرده و طولانی مردم در پیادهروهای دو سوی خیابان میپیوست. صورتهای جدی با نگاههای آشنا، تحسینبرانگیز و گاه متعجب حاکی از آن بود که خود مردم نیز گمان نمیکردند، پس از فترت طولانی یکساله جمعیت زیادی به این راهپیمایی بیایند. تظاهرات در سکوت به مردم فرصتی میداد تا با یکدیگر درباره موضوعات مختلف از جمله اعتراضات مصر، تفاوت رفتار ارتش مصر با سپاه پاسداران ایران و آرایش سنگین نیروهای نظامی در امتداد خیابان با همدیگر صحبت کنند و به کنایه به حرف رهبر جمهوری اسلامی اشاره کرده و میگفتند که برای فتنهای مرده که اینهمه نیرو به خیابان نمیآورند.
صحبتهای آرام مردم وقتی به ارتش مصر میرسید، بلندتر میشد تا حمایت ارتش مصر از مردم را به رخ نظامیان مستقر در خیابان بکشند. یکی از معترضان که مردی میانسال بود به جوانی که همراهش بود بلند میگفت" مصریها از ما یاد گرفتند و حالا ما از اعتراض آنها".
نیروی انتظامی، بسیج و لباس شخصیها، هر سه مامور کنترل مخالفان و نظم شهر بودند اما لباس شخصیها بر خلاف دفعات گذشته هرگز در گروههای کوچک و یا انفرادی حرکت نمیکردند. آنها در ضلع غربی میدان فردوسی - که میدانی در میان مسیر راهپیمایی بود - مستقر بودند و گاهی با موتورهایشان راه میافتادند و در خیابان شعار میدادند: "ماشاالله حزبالله" که شعاری برای روحیه دادن و تشویق خودشان بود که یا با ماسک صورتهایشان را پوشانده بودند و یا با چفیه و کلاههای پشمی سربازی.
زیر پل کالج که برای حکومت یادآور خاطره تلخ درگیری روز عاشورای سال ۱۳۸۸ بود، همان جایی که سردار رجبزاده فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران در آنجا کتک خورده بود و مردم موتورسواران سپاهی را در پائین همان پل از موتور به زیر کشیده بودند با مامور و ماشینهای نظامی سیاه رنگ و موتور پر شده بود و هیچ نقطهای خالی نمانده بود به طوری که به زحمت آن سوی خیابان دیده میشد. با اینهمه جمعیت معترض پیاده رو را در اختیار گرفت و فشار جمعیت به حدی بود که مردم مجبور میشدند قدمهایشان را کند کنند تا راه باز شود.
مسیر میدان راهپیمایی از قبل از میدان امام حسین به سمت میدان انقلاب و سپس تا میدان آزادی تعیین شده یود. مسیری که نام مبدا و مقصدش سمبلیک بود. امام حسین در فرهنگ دینی شیعی ایران کسی بود که مظلومانه در برابر خلیفه ظالم وقت قیام کرد و کشته شد شد. معترضانی که از میان امام حسین راه افتاده بودند در چهارراه ولیعصر در میانه مسیر از رفتن به سمت میدان انقلاب بازماندند و بخشی از آنها تحت فشار پلیس به سمت شمال هدایت شدند تا نتوانند به جمعیت معترضان خیابان آزادی بپیوندند. بنابراین معترضان به دو بخش جدا شده در شرق و غرب مسیر تقسیم شدند. نیروهلی امنیتی در تظاهرات روز عاشورا نیز جمعیت معترض را به دو بخش تقسیم کردند با این هدف که ارتباطشان را با هم قطع کنند اما در عمل خود زیر فشار جمعیت در هر دو سوی خیابان تهدید و به عقب رانده شدند.
به هر حال این دو سمت جدا شده از هم به دلیل خصوصیاتی توپوگرافیکی که دارد در روز ۲۵ بهمن دو شکل اعتراض آفرید. شرق مسیر، حدفاصل چهارراه ولیعصر تا امام حسین منطقه ای تجاری – اداری است که هیچ راه فراری حتی در خیابانهای فرعی برای مردم وجود ندارد. اما بر عکس در مسیر غربی به سمت میدان آزادی، کوچههای فرعی و خانههای برخی شهروندان، که در خانه را برای معترضان باز میکنند پناهگاهی دلچسب ارائه میدهد.
هر چقدر جمعیت سمت شرق در روز دوشنبه در سکوت راهپیمایی کردند، معترضان در سمت غربی با صدای بلند، شعار دادند و ماموران را که آشکارا به نظر میرسید تمایل زیادی برای به کار بردن خشونت ندارند را وادار به شلیک گاز اشک آور و در نهایت سرانجام تیراندازی کردند. مردم از پنجرههای خانهها برای معترضان روزنامه پرتاب میکردند تا برای خنثی کردن دود گاز اشک آور بسوزانند.
غالبترین شعاری که بارها به گوش رسید، شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنهای بود. مردم رهبر ایران را با مبارک در مصر و بن علی در تونس مقایسه کردند و کسی اشارهای به احمدینژاد نکرد. سرانجام هم جمعی از معترضان عکس رهبر ایران را در خیابان آزادی به آتش کشیدند. این در حالی بود که در تظاهرات سال ۱۳۸۸ غالبا معترضان از شعارهایی که رهبر ایران را هدف میگرفت پرهیز میکردند و اگر هم کسی شعاری علیه او میداد همراهان معترضش او را منع میکردند. یکی از تظاهر کنندگان که زنی ۴۷ ساله و تحصیلکرده اقتصاد بود، دلیل بیپروایی مردم در دادن شعار علیه رهبر ایران را مقاومت او در مقابل خواست مردم میدانست. او معتقد بود، "تغییر از شعار علیه احمدینژاد تا شعار علیه خامنهای در روندی طبیعی و تدریجی اتفاق افتاد. مردم فهمیدند مشکل اصلی کیست!"
به نظر میرسد جنبش سبز دوباره به راه افتاده است. کشته شدن صانع ژاله، یک دانشجوی کرد رشته هنر، دانشگاهها را ناآرام کرده است. دولت سعی دارد این کشته را به نفع خود مصادره کند و مدعی است که او عضو نیروی بسیج بوده است اما دوستان و هم دانشگاهیهایش شواهد کافی در اختیار دارند که نشان میدهد او طرفدار جنبش سبز بوده است. دولت در روز ۲۵ بهمن نیز با بستن درهای دانشگاههای تهران، دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه
آزاد واحد جنوب که در مسیر تظاهرات بودند، مانع از پیوستن دانشجویان به معترضان شده بود اما حرکتهای دانشجویی ادامه دارد و سهشنبه و چهارشنبه دانشگاههای امیرکبیر، تهران و صنعتی شریف مورد حمله نیروهای نظامی قرار گرفتند.
مردم انرژی گرفتهاند و از یکدیگر برای شرکت در این تظاهرات تشکر میکنند. به نظر میرسد آنها نیاز داشتند تا روزهای با هم بودن را دوباره تجربه کنند. جریان سبز درست در همان زمانی برخاست که حکومت در سال قبل آن را به زعم خود کاملا از بین برده بود.
یک استاد تاریخ معتقد است، این جنبش مانند ققنوسی از خاکستر خودش برخاست و حتی اگر مجددا مدتی متوقف شود، از بین نخواهد رفت. او معتقد است"به رسمیت شناختن این جنبش راه اصلی حکومت جمهوری اسلامی برای ماندن است."
یاسمن باجی نام مستعار یک روزنامهنگار مقیم تهران است.