آخرین محل محفل ختنه سوری
آخرین محل محفل ختنه سوری
گزارش عبدالطیف سهاک- افغانستان
گزارش شماره 356
23 جون 2010
ایده تهیه این گزارش زمانی در ذهنم جا گرفت که یکی از دوستانم گفت مراسم ختنه سوری 2000 ساله هنوز در یک قریه ولایت جوزجان رایج است. مردم محل آنرا بازی مشعل می گویند.
این موضوع برایم بسیار جالب به نظر رسید. لذا با آقای گوهرخان بابری، ولسوال فیض آباد تماس گرفتم. او دوست خوب من و منبع معتبری برای کسب معلومات در مورد بازی مشعل بود. او گفت که هر وقت برگزاری چنین محفلی برنامه ریزی شود، به من اطلاع خواهد داد.
رفتن به فیض آباد یا کار درانجا آسان نیست، زیرا امنیت آن ولسوالی تامین نمی باشد.سال گذشته، 5 عضو یک تیم ماین پاکی از سوی افراد مسلح کشته شدند و در گذشته بارها بر ولسوال و نیروهای پولیس آن ولسوالی حمله صورت گرفته است.
پس از حدود یک ماه، بابری برایم گفت که یک محفل بزودی برگزار می گردد و من به آنجا رفته و متوجه شدم که محفل در مکتب برگزار می شود و مردان زیادی درانجا جمع شده و عده ای مصروف آماده کردن غذا برای مهمانان می باشند.
ولسوال گفت که به خاطر ترس از ناامنی، او خواسته است تا محفل در صحن مکتبی که نزدیک دفتر اداری ولسوالی واقع است، برگزار گردد.
با تاریک شدن هوا، تعداد مهمانان افزایش یافت و بیش از 30 افسر پولیس مسلح در اطراف مکتب مستقر شدند. در حوالی ساعت 8 شام، نان صرف شد و پس ازان اعلان شد که محفل بزودی آغاز می گردد. من با اشتیاق انتظار می کشیدم.
چهار مرد جوان و قوی، با مشعل های فروزان در دستان شان پیش آمده و در چهار گوشه محل محفل ایستادند تا صحنه را روشن کنند. وقتی انتظار آغاز محفل را می کشیدیم، مرد مسنی در کنارم توضیح داد که اشتراک کنندگان چگونه لباس می پوشند و آمادگی می گیرند. رفتم ببینم که آنان چگونه آمادگی می گیرند، و با تعجب دیدم که ده مرد مصروف پوشاندن لباس دخترانه به جان چهار پسر نوجوان می باشند.
نوجوانان زمانی که متوجه کامره من شدند- من مراسم را برای برنامه تلویزیونی ثبت می کردم- فریاد کشیدند: "تصویر ما را نگیر! اگر ما را در تلویزیون نشان دهی، طالبان ما را به جرم پسرهای رقاص به دار خواهند آویخت."
تنها نوجوانان نگران گزارش دهی از مراسم نبودند. نقیب الله، مردی که مسوول برگزارى مراسم ختنه سوری پسرش بود، نیز با خشم گفت: "چرا ازین مراسم گزارش تهیه می کنی؟ نباید این تصاویر را در تلویزیون نشر کنید."
او گفت که اگر مردم فلم را ببینند، ممکن است برای شان سوء تفاهم خلق شود این کار منجر به بدنامی او گردد.
خان محمد، پیرمردی که به عصایش تکیه داده بود، نیز بسیار خشمگین شده بود و به من گفت: "تو می خواهی این صحنه ها را نشر کنی تا ملاها قهر شوند و رسم ما را ممنوع کنند؟."
من خواستم آنان را آرام کنم و برایشان گفتم که می خواهم رسم و رواج شان را تبلیغ کنم، تا وزارت اطلاعات و فرهنگ برای حفاظت از آن اقدامی کند.
اما پیرمرد بازهم فریاد کشید: "می ترسیم که آنان در عوض (مراسم ما را) به کلی منع نکنند."
عاقبت، من توانستم اطمینان آنها را بدست آورم که گزارشم برای شان مشکلی خلق نخواهد کرد.
بعد، مراسم آغاز شد و چهار نوجوان در لباس دخترانه وارد محل مراسم شدند و مردی با ماسک شیر در کنار آنان قرار گرفت. پسران آغاز به رقصیدن کردند و عده ای از مردان تلاش داشتند به رقصندگان دست شان را تماس دهند، اما "شیر" مانع آنان می شد.
هیچ کسی در مورد خاستگاه این مراسم چیزی برایم نگفت.
محفل ختنه سوری تا نصف های شب ادامه یافت و من با همکارانم شب را در خانه ولسوال گذراندیم. فردا دگروال غلام حیدر خان، قوماندان امنیه جوزجان ما را تا مزار شریف همراهی کرد.
هرچند من توانستم مراسم را تماشا کنم و ازان تصویر بگیرم، اما ازینکه قادر نشده بودم کسی را پیدا کنم تا بتواند در مورد خاستگاه آن رسم و رواج برایم توضیح دهد، بسیار ناامید شده بودم.
فکر کرد م ریاست اطلاعات و فرهنگ ولایت جوزجان منبع خوبی برای کسب معلومات باشد، اما وقتی با رییس آن اداره تماس گرفتم، با تعجب دریافتم که او نیز چیزی در مورد آن مراسم نمی داند.
او گفت: "در گذشته دوبار این سوال از من پرسیده شده بود اما من در کتابخانه ها چیزی نیافتم که بتواند تاریخ این مراسم را شرح دهد یا معلومات دقیقی در مورد ریشه های آن ارایه کند."
من بسیار ناخرسند شدم و حس کردم که گویا تمام تلاش هایم هدر می رود، چرا که بدون اشاره به سابقه آن مراسم، گزارشم از نظر محتوا ضعیف می شد. لذا به تلاشم ادامه دادم.
از خبرنگاران و نویسندگان دیگر پرسیدم، اما یا آنان درین مورد آگاهی نداشتند و یا آنکه من معلومات شان را دقیق نیافتم.
عاقبت، به پوهنتون بلخ رفتم، جایی که یک استاد برایم آدرس نویسنده ای بنام اسماعیل مشفق را داد که در جوزجان زندگی می کند.
پس از ده روز او را پیدا کردم. او گفت که این مراسم یک عنعنه دیرینه ایست که به دوره زرتشتیان، حدود 2300 سال قبل بر می گردد. او در مورد مراسم دیگری نیز صحبت کرد که به آن دوره ارتباط می گیرد و هنوز رواج دارد. از جمله مراسم نوروز که هرساله در بهار از سوی مردم برگزار می گردد و مراسم دیگری که در آن کودکان در شب های تاریک از روی آتش می پرند.
او گفت که در گذشته درین مراسم واقعاً دختران می رقصیده اند، اما با گرویدن زرتشیان به دین اسلام، حضور دختران درینگونه مراسم ممنوع شد و جای شان را پسران گرفتند.
هرچند من از نگرانی مردم در مورد عکس العمل نهادهای مذهبی خبر داشتم و می دانستم که اگر آنان خبر شوند چنین مراسمی هنوز در افغانستان برگزار می گردد، چی واکنشی نشان خواهند داد، اما با وجود آن از یک ملا در مورد آن مراسم سوال کردم- البته در مورد اینکه خودم اخیراً دران مراسم اشتراک کرده ام، چیزی نگفتم.
او از سنت های آتش پرستان خبر داشت و با خشم در مورد آنان سخن می گفت. او گفت که عده ای از سنت های زرتشتیان، هنوز باقی مانده و تاکید داشت که این سنت ها باید نابود شوند.
او گفت: "تمام این رسوم خرافاتی در اسلام منع شده است. مردم باید از قرآن پیروی کنند. کسانی که سنت های غیر اسلامی را پیروی می کنند، باید مجازات شوند."
پس از نشر این گزارش، من بسیار نگران بودم که مبادا مراجع مذهبی برای ممنوعیت این رسم کمپاین کنند. اما خوشبختانه تاکنون هیچ اتفاقی نیافتاده است.
عبدالطیف سهاک گزارشگریست در ولایت بلخ که از سوی آی دبلیو پی آر تربیت شده است.